رباط نمکیلغتنامه دهخدارباطنمکی . [ رُ طِ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد دارای 720 تن جمعیت . آب ده ازرودخانه خرم آباد تأمین میشود و فرآورده ٔ عمده آن غلات و
رباطدیکشنری عربی به فارسیمقيد کردن , جلد کردن , چفت , کلا ف , قرقره , ماکو , ماسوره , چفت کردن , بستن , دور چيزي پيچيدن , پر از سوراخ , پر از سوراخ کردن , پيوند , رباط , بند , وتر عضلا
رباطلغتنامه دهخدارباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 90 تن است . آب رباط از چاه و قنات بدست می آید و فرآورده ٔ عمده ٔ آن غلات است . (از فره
رباطلغتنامه دهخدارباط. [ رُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در 27هزارگزی باختری کرمانشاه . سکنه ٔ آن 650 تن . آب ده از رودخانه ٔمرک تأمین می
رباطلغتنامه دهخدارباط. [ رُ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در حوالی بهشهر که از کوههای یخکش سرچشمه میگیرد. رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ رابینو ص 93 شود.
خاکلغتنامه دهخداخاک . (اِ) یکی از عناصر اربعه است و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 369) (فرهنگ جهانگیری ). بر طبق رأی قدماء طبیعت آن سرد و خشک
ارمیهلغتنامه دهخداارمیه . [ اُ ی َ ] (اِخ ) (دریاچه ٔ ...) بحیره ٔ ارومیه . دریاچه ٔ اورمیه . دریاچه ٔ شها . دریاچه ٔ تلا. دریاچه ٔ ارمیه در اوستا چَئِچَسْتَه ذکر شده و حمداﷲ مست
نقللغتنامه دهخدانقل . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه بعد شراب از قسم ترش و نمکین و کباب و غیره خورند . (غیاث اللغات از بحرالجواهر و منتخب اللغات ). آنچه بر شراب خورند. نَقْل . (منتهی الار
شوروالغتنامه دهخداشوروا. [ شورْ ] (اِ مرکب ) شوربا. اصل این ترکیب شوربا، «شور» به اضافه ٔ «با»است و «با» در فارسی بمعنی آش است ... شوربا بدین ترتیب لغةً بمعنی آش است که چاشنی خاص
صفاقلغتنامه دهخداصفاق . [ ص ِ ] (ع اِ) پوست تنک زیر پوست که بر وی موی روید یا پوستی که روده ها را گرفته یا همه ٔ پوست شکم . (منتهی الارب ).پوستی که بر گرد روده ها و احشا باشد و