للوکلغتنامه دهخداللوک . [ ل َ ] (اِخ ) موضعی به لالاباد مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 118). دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل ، واقع در 17هزارگزی باختر
لهوکرلغتنامه دهخدالهوکر. [ ] (اِخ ) موضعی به غزنین : سجاوند از مضافات لهوکر غزنین است . رجوع به حواشی لباب الالباب ج 1 ص 362 شود.
لهوکنندهلغتنامه دهخدالهوکننده . [ ل َهَْ وْ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از لهو کردن . آنکه لهو کند. سامد. (منتهی الارب ).
ارثلغتنامه دهخداارث . [ اِ ] (ع مص ) میراث یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). میراث بردن : انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون . (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعی
سائونلغتنامه دهخداسائون . [ ءُ] (اِخ ) ایالت سائون علیا یکی از ایالات شرقی فرانسه و همان کنت نشین سابق فرانش کونته است که اکنون بعلت جریان رودخانه ٔ سائون این نام را یافته است .
اسعدلغتنامه دهخدااسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) میهنی بن ابی نصر مکنی بابی الفتح . وی مدرس مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد و در دارالخلافه محظوظ بود و هر گاه که در دارالخلافه حاضر میشد توقیع ذی
معلقلغتنامه دهخدامعلق . [ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ع ص ) آویخته شده . (غیاث ). آویخته و هرچیز آویخته شده و فروهشته و آویزان و آونگان . (ناظم الاطباء). آویخته . درآویخته . فروآویخته . د
زایلةلغتنامه دهخدازایلة. [ ی ِ ل َ ] (ع ص ) زائلة. مؤنث زایل . (اقرب الموارد) : و کان الخطب مما یجل والنقض ممایخل و اصبح له کل نازلة زائلة و کل عضلة جالیة. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص