لقیدگیلغتنامه دهخدالقیدگی . [ ل َق ْ قی دَ / دِ ] (حامص ) تباه شدگی تخم مرغ . جنبانی چیزی نااستوار چون میخ و دندان بر جای خود.
شارش فلزmetal flowواژههای مصوب فرهنگستانتغییر شکل سرد سطح فلز که بهصورت لهیدگی در تاج ریل ظاهر میشود
پوسیدگی ترشsour rotواژههای مصوب فرهنگستانپوسیدگی ناشی از گونهای قارچ که نشانۀ آن لهیدگی و ایجاد بوی نامطبوع و ترشمزگی و پوشش کرمرنگ قارچ در میوههایی مانند انگور و گوجهفرنگی و مرکبات است
لکفرهنگ مترادف و متضاد۱. لکه پارچه، کهنهپارچه، لته ۲. پاره، تکهپاره ۳. باطل، بیهوده، پوچ، یاوه ۴. ابله، احمق ۵. صدهزار ۶. خسیس، لئیم ۷. پیس ۸. خال، داغ، نشان ۹. آسیب، فساد، لهیدگی
لقیدگیلغتنامه دهخدالقیدگی . [ ل َق ْ قی دَ / دِ ] (حامص ) تباه شدگی تخم مرغ . جنبانی چیزی نااستوار چون میخ و دندان بر جای خود.