لهمملغتنامه دهخدالهمم . [ل ِ م ِ / ل ُ م ُ ] (ع ص ) مرد سخت پیشی گیرنده . || اسب سابق نیکو و نجیب . (منتهی الارب ). لهمیم .
لَامَسْتُمُفرهنگ واژگان قرآنتماس گرفتید (در مورد عبارت "لَامَسْتُمُ ﭐلنِّسَاءَ "از امام صادق (عليهالسلام) روايت شده که فرمودند منظور جماع (زناشویی)است ، و ليکن خداي تعالي از آنجا که پردهپ
لاتمسلغتنامه دهخدالاتمس . [ م ُ ] (اِخ ) نام باستانی کوهی میان یونیه ٔ آسیای صغیر (یعنی در نزدیکی قوش آطه ٔ امروزین ) و کاریه . به موجب اساطیر یونانی دیان با اندیمن معشوق خود در
لاماسترلغتنامه دهخدالاماستر. (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت تورنن در ایالت (آردش ) فرانسه . دارای 3727 تن سکنه .
gillsدیکشنری انگلیسی به فارسیقارچ ها، دلبر، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه، یار، پیمانهای برای شراب، دلارام، دختر جوان، ابجو، تمیز کردن، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب
gallsدیکشنری انگلیسی به فارسیغرفه، صفرا، زهره، گستاخی، زردآب، تلخی، زخم پوست رفتگی، تاول، لکه، عیب، پوست بردن از
لهمملغتنامه دهخدالهمم . [ل ِ م ِ / ل ُ م ُ ] (ع ص ) مرد سخت پیشی گیرنده . || اسب سابق نیکو و نجیب . (منتهی الارب ). لهمیم .
لهمیملغتنامه دهخدالهمیم . [ ل ِ ] (ع ص ) لهمم . مرد سخت پیشی گیرنده . || اسب سابق نیکو و نجیب . (منتهی الارب ).