لهمملغتنامه دهخدالهمم . [ل ِ م ِ / ل ُ م ُ ] (ع ص ) مرد سخت پیشی گیرنده . || اسب سابق نیکو و نجیب . (منتهی الارب ). لهمیم .
gillدیکشنری انگلیسی به فارسیژیل، دلبر، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه، یار، پیمانهای برای شراب، دلارام، دختر جوان، ابجو، تمیز کردن، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب، روده د
لهمیملغتنامه دهخدالهمیم . [ ل ِ ] (ع ص ) لهمم . مرد سخت پیشی گیرنده . || اسب سابق نیکو و نجیب . (منتهی الارب ).