لسفیجانلغتنامه دهخدالسفیجان . [ ل ِ ] (اِخ ) نام دهی از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل ، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری سولده و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کناره . دشت ، معتدل ،
لسفیجانلغتنامه دهخدالسفیجان . [ ل ِ ] (اِخ ) نام دهی از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل ، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری سولده و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کناره . دشت ، معتدل ،
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن احمدبن عبدالملک بن عمربن محمدبن عیسی بن شهید. مکنی به ابوعامر. او اشجعی النسب است از اولاد وضاح بن رزاح که بیوم المرج با
خسفلغتنامه دهخداخسف . [ خ َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ماده شتر و در زمستان زود خشک شدن آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : خسفت الناقه . || خسیف و
جراحیلغتنامه دهخداجراحی . [ ج َرْ را ] (حامص ) دستکاری . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اعمال حدید عمل . عمل حدیدی پیوندی . (فرهنگ رازی ). و رجوع به جراحة شود. جراحی از ابتدا تا کنون : ب
اسپارتلغتنامه دهخدااسپارت . [ اِ ] (اِخ ) اسپارته . اسپارتا. لاسدمون . شهر مشهور باستانی در شبه جزیره ٔموره . این شهر مرکز و پایتخت خطه ٔ لاکونیا واقع در منتهای جنوبی شبه جزیره ٔ