لهبةلغتنامه دهخدالهبة. [ ل ُ ب َ ] (ع اِ) روز گرم . || (اِمص ) عطش . تشنگی . || سپیدی خالص بی آمیغ. (منتهی الارب ).
لهبلغتنامه دهخدالهب . [ ل َ هََ ] (ع اِ) زبانه ٔ آتش یا شعله ٔ آن . (منتهی الارب ). مارج . شواظ. زبانه (در آتش ). افرازه . شعله . لهیب . لظی . گرازه (در تداول مردم قزوین ) : با
ظفریلغتنامه دهخداظفری . [ ظَ ف َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب به ظفر و هو بطن من الانصار و هو کعب بن الخزرج بن عمروبن مالک بن الاوس واسم ظفر کعب و المشهور بالنسبة الیه یونس بن محمدبن
اعتدادلغتنامه دهخدااعتداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بشمار آوردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). با شمار آوردن . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 5). بشم
لَا يَسْتَثْنُونَفرهنگ واژگان قرآناستثناء نمي كنند - ان شاء الله نمي گويند (کلمه استثناء که مصدر فعل يستثنون است ، به معناي اين است که بعضي از افراد کل را از حکم کل کنار بگذاريم ، و نيز به معناي
خَسَفْنَا بِـفرهنگ واژگان قرآنپنهان کرديم(خسوف قمر به معناي پنهان شدن قرص ماه و پوشيده شدنش به ظلمت و سايه است ، و اگر گفته شود : خسف الله به الأرض معنايش اين است که خداوند او را در زمين پوش