جامه ٔ احراملغتنامه دهخداجامه ٔ احرام . [ م َ / م ِ ی ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای که به نیت احرام پوشند. (آنندراج ). لباسی که حاجیان هنگام رسیدن بمیقات برای انجام مناسک حج م
ساتر عورتلغتنامه دهخداساتر عورت . [ ت ِ رِ ع َ رَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) آنچه بدان عورت را پوشند، مانند زیر جامه و یا لنگ و یا پارچه ٔ دیگر. آنچه عورت مرد و زن را از نامحرم می پوش
ایزارلغتنامه دهخداایزار. (اِ) شلوار. زیرجامه . پوشش . پای ازار : آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیزکخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار. حقیقی صوفی .دست بدستار برد و سیم بتو دادپشت بدو
بلغندهلغتنامه دهخدابلغنده . [ ب َ غ ُ دَ / دِ ] (اِ) جامه دان .بغچه . (ناظم الاطباء). یک بغچه اسباب . (برهان ) (آنندراج ). صره . (از دهار). رزمه . بسته ٔ قماش : راه باید برید و رن
ازارلغتنامه دهخداازار. [ اِ ] (اِ) فوطه . لنگ . (غیاث اللغات ). لنگی . (برهان ). قطیفه . تنکه : دو تن را بفرمود زورآزمای بکشتی که دارند با دیو پای برفتند شایسته مردان کارببستندش