لنج آبادلغتنامه دهخدالنج آباد. [ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حسن آباد شهرستان سنندج واقع در 26هزارگزی جنوب سنندج و پنج هزار گزی خاور شوسه ٔ سنندج به کرمانشاه . دارای 40 تن س
لنج آبادلغتنامه دهخدالنج آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 6هزارگزی جنوب خاور دژ شاهپور و سه هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو سنندج به مریوان . د
لنج آبادلغتنامه دهخدالنج آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر (خیاو)، واقع در 17هزارگزی جنوب خیاو و 17هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به خیاو. جلگه ، معت
لنج آبادلغتنامه دهخدالنج آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد، واقع در 9هزارگزی جنوب دورود، کنار راه مالرو و اندیکان به آب بید. دارای 39 تن سکنه
لنجلغتنامه دهخدالنج . [ ل َ ] (اِ) خرام . ناز. (غیاث ). خرام و آن رفتاری باشد از روی ناز و کبر. (برهان ). || (ص ) لنگ . شل . اعرج : قطعاﷲ اثره ؛ ببرد خدا نشان قدم او را، یعنی ب
بالکلغتنامه دهخدابالک . [ ل َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مریوان شهرستان سنندج . این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع و محدود است از شمال بدهستان سرشیو، از جنوب به بخش اورامان ،
کنجلغتنامه دهخداکنج . [ ک ُ ] (اِ) چون گوشه باشد در جایی ،بیغوله و بیغله نیز گویندش . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 59). گوشه و بیغوله و عربان زاویه خوانند. گوشه ٔ خانه و جز آن . (فر
پشتلغتنامه دهخداپشت . [ پ ُ ] (اِ) قسمت خلفی تن از کمر به بالا. ظهر.اَزْر. قرا. قری . قَروان و قَرَوان . حاذ. مطا. قصب .سَراة. قَرقَر. قِرقری ّ. (منتهی الارب ) : پشت خوهل سر تو
گلون آبادلغتنامه دهخداگلون آباد. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 76 تن است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات
نیازلغتنامه دهخدانیاز. (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، در 42هزارگزی شمال غربی قروه و3هزارگزی شمال علی آباد لوج و در دشت سردسیری واقع است و 395 تن سکنه