لمیدهلغتنامه دهخدالمیده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) به یک جانب بدن به راحت دراز کشیده . لم داده .
لمدة طويلةدیکشنری عربی به فارسیدراز , طولا ني , طويل , مديد , کشيده , دير , گذشته ازوقت , اشتياق داشتن , ميل داشتن , ارزوي چيزي را داشتن , طولا ني کردن , مناسب بودن
لم دادهلغتنامه دهخدالم داده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از لم دادن . لمیده . به راحت به یک سوی بدن نیمه درازکشیده . یک بری برای تمدد اعصاب بر چیزی تکیه کرده .
خفته شکللغتنامه دهخداخفته شکل . [ خ ُ ت َ / ت ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) بشکل خفته درآمده . لمیده . درازکشیده . کنایه از بی ادب : لنگ لوک و خفته شکل و بی ادب سوی او می غیژ و او را می طلب .<p class
لملغتنامه دهخدالم . [ ل َ ](اِ) اسم از لم دادن و لم دادن یا لمیدن ، حالتی است میان نشستن و دراز کشیدن برای آسودن . استراحت کردن و آسودن در اصطلاح عامه ٔ مردم . آسایش . (برهان ). لمیده به معنی آسوده و بر این قیاس و المیدن ، یعنی آسودن و خفتن . و با لفظ داشتن و دادن و زدن به معنی واکشیدن و خو