لافظلغتنامه دهخدالافظ. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لفظ به معنی انداختن و از دهن بیرون افکندن . (از منتهی الارب ).
لافظةلغتنامه دهخدالافظة. [ ف ِ ظَ ] (ع ص ، اِ) دریا (مجازاً). (مهذب الاسماء). دریا بدان جهت که بیرون اندازد جواهر و عنبر و جز آن را (ویستعمل بالالف و اللام و بدونهما) (منتهی الار
لاهفلغتنامه دهخدالاهف . [ هَِ ] (ع ص ) (نعت فاعلی به معنی مفعولی از لهف ) ستمدیده . (منتهی الارب ). به معنی ملهوف است که ستمدیده ٔ مضطر دادخواه و حسرت خورنده باشد و مذکر و مؤنث
glitteredدیکشنری انگلیسی به فارسیزرق و برق دار، براق شدن، تلالو داشتن، برق زدن، درخشیدن، تابیدن، ساطع شدن
لافظلغتنامه دهخدالافظ. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لفظ به معنی انداختن و از دهن بیرون افکندن . (از منتهی الارب ).
لافظةلغتنامه دهخدالافظة. [ ف ِ ظَ ] (ع ص ، اِ) دریا (مجازاً). (مهذب الاسماء). دریا بدان جهت که بیرون اندازد جواهر و عنبر و جز آن را (ویستعمل بالالف و اللام و بدونهما) (منتهی الار
لاهفلغتنامه دهخدالاهف . [ هَِ ] (ع ص ) (نعت فاعلی به معنی مفعولی از لهف ) ستمدیده . (منتهی الارب ). به معنی ملهوف است که ستمدیده ٔ مضطر دادخواه و حسرت خورنده باشد و مذکر و مؤنث
طزعلغتنامه دهخداطزع . [ طَ زَ ] (ع مص ) لغةٌفی طَسَع. (منتهی الارب ). حریص گردیدن . آزمندی کردن . || شوخ چشم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نکاح . (اللسان از ذیل اقرب المو