جزیریلغتنامه دهخداجزیری . [ ج َ ] (اِخ ) حسن . او راست : تنبیه الغلام لشیم الکرام . (از معجم المطبوعات ).
اوطاءلغتنامه دهخدااوطاء. [ اَ طَءْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است . در عبارت زیر: گسترده تر، نرم تر، پاسپرده تر: فالارض باکنافها اوطاء مهاد لطاعته و اتبعشی ٔ لمشیته . (معجم الادباء ی
تهویدلغتنامه دهخداتهوید. [ ت َ ] (ع مص ) یهود گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از زوزنی ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باهم جواب گفتن جن . || آواز به گلو گر
باریلغتنامه دهخداباری . (اِخ ) دهی به بغداد. (ناظم الاطباء). قریه ای است از اعمال کلواذا از نواحی بغداد و در آن بوستانها و گردشگاه هایی بود که مردم بیکاره و اهل تفریح بدانجا میر
لینةلغتنامه دهخدالینة. [ ن َ ] (اِخ ) آبکی است به راه مکه کنده ٔ حضرت سلیمان . (منتهی الارب ). موضعی است در دیار نجد... مقابل هُر. سکونی گوید: منزل چهارم واسط به مکه . و نیز لین