لاشیلغتنامه دهخدالاشی ٔ. [ ش َی ْءْ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + شی ٔ) هیچ . مقابل شی ٔ. ناچیز. نچیز. نیست . معدوم . (آنندراج ) (در تداول شعرا گاهی بدون همزه استعمال شود) : مالش همه
لاشیدلغتنامه دهخدالاشید. (اِخ ) لاسیتی . نام توده ٔ کوهی در قسمت شرقی جزیره ٔ کرت (اقریطش ) مشرف به کوه استاور. دارای 2160 گز ارتفاع و در مرکز آن دریاچه ای است . لاسیتی تشکیل بلو
gladeدیکشنری انگلیسی به فارسیگلدان، بیشه، خیابان یا کوچه جنگل، سبزه میان جنگل، فضای میان جنگل، درختستان
اوطاءلغتنامه دهخدااوطاء. [ اَ طَءْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است . در عبارت زیر: گسترده تر، نرم تر، پاسپرده تر: فالارض باکنافها اوطاء مهاد لطاعته و اتبعشی ٔ لمشیته . (معجم الادباء ی
غرزةلغتنامه دهخداغرزة. [ غ َ زَ ] (اِخ )موضعی است میان مکه و طائف . (منتهی الارب ). جایگاهی است در بلاد هذیل . مالک بن خالد هزلی گوید : لمیثاء دار کالکتاب بغرزةقفار و بالمنجاة م
تهویدلغتنامه دهخداتهوید. [ ت َ ] (ع مص ) یهود گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از زوزنی ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باهم جواب گفتن جن . || آواز به گلو گر
باریلغتنامه دهخداباری . (اِخ ) دهی به بغداد. (ناظم الاطباء). قریه ای است از اعمال کلواذا از نواحی بغداد و در آن بوستانها و گردشگاه هایی بود که مردم بیکاره و اهل تفریح بدانجا میر
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن یوسف بن قاسم بن صبیح کاتب ، مکنی به ابوجعفر. وی از اهل کوفه و متولی رسائل مأمون بود و برادر وی قاسم بن یوسف مدّعی بود که از بنی عجل