لمشکلغتنامه دهخدالمشک . [ ل ِ م ِ ] (اِ) جغرات و ماستی را گویند که شیر و نمک در آن ریزند و خورند. لمسک . (برهان ).
لمشکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ماست چکیده.۲. ماستی که در آن شیر و نمک بریزند و نانخورش درست کنند.
لخشکگویش گنابادی در گویش گنابادی نوعی از آش است که با رشتههای پهنی که از خمیر آرد گندم به دست میآیند، پخته میشود.این آش برند گناباد میباشد.
قاریلغتنامه دهخداقاری . (اِخ ) علی بن سلطان محمد، ملقب به نورالدین و معروف به ملاعلی قاری حنفی المذهب . وی در هرات متولد شد و در مکه سکونت کرد. وی از افاضل اوائل قرن یازدهم هَ .
ابوالفتوحلغتنامه دهخداابوالفتوح . [ اَ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یاشهید معروف به شیخ اشراق و بعضی نام او را احمد گف
ابن مالکلغتنامه دهخداابن مالک . [ اِ ن ُ ل ِ ] (اِخ ) جمال الدین ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن محمدبن عبداﷲبن مالک طائی جیانی اندلسی . در حدود سال 600 هَ .ق . در جیان متولد شد و در 12 شعب
ادبلغتنامه دهخداادب . [ اَ دَ ] (ع اِ) (معرب از فارسی ) فرهنگ . (مهذب الاسماء).پرهیخت . دانش . (غیاث اللغات ). ج ، آداب : چه جوئی آن ادبی کآن ادب ندارد نام چه گوئی آن سخنی کان