لمحهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. لحظه؛ دم؛ زمان کوتاه.۲. [قدیمی] یکبار نگریستن.۳. [قدیمی] باشتاب به چیزی نظر کردن.
لمحهفرهنگ انتشارات معین(لَ حَ یا حِ) [ ع . لمحة ] (اِ.) 1 - زمان کم . 2 - یک بار و با شتاب به چیزی نگاه کردن . ج . لمحات .
لمحةدیکشنری عربی به فارسیبرانداز , برانداز کردن , نگاه , نگاه مختصر , نظراجمالي , مرور , نگاه مختصرکردن , نظر اجمالي کردن , اشاره کردن ورد شدن برق زدن , خراشيدن , به يک نظر ديدن , نگاه
لمحةلغتنامه دهخدالمحة. [ ل َ ح َ ] (ع اِ) اسم است از لمح . ج ، لمحات ، ملامح . سفکة. (منتهی الارب ). زمانه ٔ اندک که به مقدار قلیل باشد. (غیاث ). چشم زد : دیگر خصلت از خصال حمید