لغیثلغتنامه دهخدالغیث . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) آنچه زهر آمیخته جهت شکار کرکس گسترند. || گندم و جو آمیخته . (منتهی الارب ). طعام یغش بالشعیر. (بحر الجواهر).
لغیثلغتنامه دهخدالغیث . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) آنچه زهر آمیخته جهت شکار کرکس گسترند. || گندم و جو آمیخته . (منتهی الارب ). طعام یغش بالشعیر. (بحر الجواهر).
اغیلغتنامه دهخدااغی . [ اَ ] (اِخ ) این کلمه در ابیات زیر از ابوزید لحیان بن جلبة محاربی از شعرای جاهلی آمده است :الا ان جیرانی العشیة رائح دعتهم دواع من هوی و منازح فساروا لغی
لاغینهلغتنامه دهخدالاغینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) درختی است که [ منبت او در پستی کوه باشد که ] آب از بالای آن بتدریج فرود آید و جمع شود و به این معنی به حذف نون هم به نظر آمده است که
لاغیهلغتنامه دهخدالاغیه . [ غی ی َ / ی ِ ] (اِ) گیاهی است شیردار و بسیار گرم . (غیاث ). لاغینه .(آنندراج ). لاعیه . (منتهی الارب ). لاغیثه . دیو سفید. رجوع به دیو سفید شود. (گااو