لله جارلغتنامه دهخدالله جار. [ ل ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در چهارهزارگزی جنوب امام . کوهستانی و سردسیر و دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشم
بحمداﻟﻠﻪفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکلمهای که در مقام شکرگزاری گویند؛ به ستایش خدا؛ شکر خدا را؛ سپاس خدای را.
بارک اﻟﻠﻪفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههنگام اظهار شادی یا خشنودی یا تحسین کسی به کار میرود؛ آفرین؛ مرحبا: بارکالله، گُل کاشتی.
جارةلغتنامه دهخداجارة. [ جارْ رَ ] (ع ص ، اِ) جردهنده . کسره دهنده . || راه بسوی آب . || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق . و فی
acclaimingدیکشنری انگلیسی به فارسیتحسین، ادعا کردن، افرین گفتن، اعلام کردن، جارکشیدن، ندا دادن، لله یا فریاد کردن, کف زدن
acclaimدیکشنری انگلیسی به فارسیتحسین، ادعا کردن، افرین گفتن، اعلام کردن، جارکشیدن، ندا دادن، لله یا فریاد کردن, کف زدن
acclaimedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحسین برانگیز، ادعا کردن، افرین گفتن، اعلام کردن، جارکشیدن، ندا دادن، لله یا فریاد کردن, کف زدن