لِلَّگویش بختیاری1. داغ، نشان گذاردن روى بدن چهارپایان با آهن تفته. 2. نام شاخه کوچک و نازک و گرهدارى که براى اندازهگیرى مقدار شیر در ظرف در شیروره استفاده مىشود.
بحمداﻟﻠﻪفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکلمهای که در مقام شکرگزاری گویند؛ به ستایش خدا؛ شکر خدا را؛ سپاس خدای را.
بارک اﻟﻠﻪفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههنگام اظهار شادی یا خشنودی یا تحسین کسی به کار میرود؛ آفرین؛ مرحبا: بارکالله، گُل کاشتی.
للهلغتنامه دهخدالله . [لِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) (از: لَِ + اﷲ) برای خدا. بی غرض شخصی . خدا را. گاه گویند ﷲ را با مزید کردن را و همان معنی خواهند، یعنی قدما با بودن لام در اوّل ،