لقشی صامکون شیلغتنامه دهخدالقشی صامکون شی . [ ل ُ ] (معرب ، اِ مرکب ) و قاضی القضاة [ فی الصین ] یقال له لقشی صامکون شی . (اخبار الصین و الهند ص 17 س 9).
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و ب
کنیهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهلقبی برای تعظیم و تکریم که در اول آن «اب»، «ابن»، «ام»، یا «بنت» میآمد، مانندِ ابوالحسن و امکلثوم.
لاشیلغتنامه دهخدالاشی ٔ. [ ش َی ْءْ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + شی ٔ) هیچ . مقابل شی ٔ. ناچیز. نچیز. نیست . معدوم . (آنندراج ) (در تداول شعرا گاهی بدون همزه استعمال شود) : مالش همه