لقشلغتنامه دهخدالقش . [ ل َ ] (ع مص ) النطق بمعاریض الکلام . || العیب . (اقرب الموارد). || به قطعات تقسیم کردن چوب . قطعه قطعه کردن . (دزی ).
Grayدیکشنری انگلیسی به فارسیخاکستری، کبود، نا امید، سفید، پیر، کهنه، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، باستانی، بد بخت، بی رنگ
لقشلغتنامه دهخدالقش . [ ل َ ] (ع مص ) النطق بمعاریض الکلام . || العیب . (اقرب الموارد). || به قطعات تقسیم کردن چوب . قطعه قطعه کردن . (دزی ).
اشغاللغتنامه دهخدااشغال . [ اِ ] (ع مص ) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح . (منتهی الارب ). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است . در ردی بودن این لغت گویند صاحب ب
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن