graveدیکشنری انگلیسی به فارسیقبر، خاک، گودال، حفره، نقش کردن، تراشیدن، حفر کردن، قبر کندن، دفن کردن، بزرگ، سنگین، مهم، موقر، خطر ناک، سخت، مکدر، بم، غمگین
استبطانلغتنامه دهخدااستبطان . [اِ ت ِ ] (ع مص ) استبطان امر کسی ؛ محرم راز او شدن : استبطن امره . (از منتهی الارب ). || در نهان داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). در پنها
مستبطنلغتنامه دهخدامستبطن . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استبطان . || آنکه محرم راز کسی شود. (منتهی الارب ). || در نهان دارنده . (منتهی الارب ). داخل بطن چیزی شونده . چ