لرخندیلغتنامه دهخدالرخندی . [ ل ِ خ ُ ](اِخ ) یوسف . او راست : منتخبات عربیة و اسبانیة عن بلاد اندلس فی عهدالمسلمین - بخصوص تاریخها و جغرافیتها و آدابها. چ غرناطة 1881م . (معجم ال
groundدیکشنری انگلیسی به فارسیزمینی، زمین، خاک، زمینه، پایه، میدان، اساس، پا، سبب، ملاک، مستمسک، کف دریا، بناء کردن، بگل نشاندن، بزمین نشستن، فرود امدن، اصول نخستین را یاد دادن، اساسی
لرخندیلغتنامه دهخدالرخندی . [ ل ِ خ ُ ](اِخ ) یوسف . او راست : منتخبات عربیة و اسبانیة عن بلاد اندلس فی عهدالمسلمین - بخصوص تاریخها و جغرافیتها و آدابها. چ غرناطة 1881م . (معجم ال
نیمه تبسملغتنامه دهخدانیمه تبسم . [ م َ / م ِ ت َ ب َس ْ س ُ ] (اِمرکب ) تبسم و لبخندی به غایت ظریف ، بی آنکه لبها از هم گشوده شود و بانگی برآید : من او را با خنده ای فراخ ندیدم الا
سجلةلغتنامه دهخداسجلة. [ س َ ل َ ] (اِخ ) چاهیست که هاشم بن عبدمناف آن را کند، و اسدبن هاشم آن را به عدی بن نوفل بخشید. خالدة بنت هاشم گفته است : نحن وهبنا لعدی سجلةتروی الحجیج
شکرخندیلغتنامه دهخداشکرخندی . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ خ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شکرخند. شیرین لبخندی . شیرین تبسمی : بجز از خوبی و شکرخندی داشت پیرایه ٔ هنرمندی . نظامی .شکر