لقحدیکشنری عربی به فارسیمصونيت دار کردن , پاشيدن , کاشتن , افشاندن , تلقيح کردن , ابستن کردن , باردار کردن , واکسن زدن به , برضد بيماري تلقيح شدن
groupدیکشنری انگلیسی به فارسیگروه، غند، دسته، انجمن، جمعیت، جمع شدن، گروه بندی کردن، طبقه بندی کردن، دسته دسته کردن