نالخشیدنیلغتنامه دهخدانالخشیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) که نمی لخشد. که لغزیدنی نیست . مقابل لخشیدنی .
لخشیدنلغتنامه دهخدالخشیدن . [ ل َدَ ] (مص ) لغزیدن . شخشیدن . لیزیدن . لیز خوردن . سر خوردن . پای از پیش بدر رفتن و افتادن . (برهان ) : چون عذار رومی روز بدرخشید و قدم زنگی شب بلخ