لقثلغتنامه دهخدالقث . [ ل َ ] (ع مص ) آمیختن . || به شتاب گرفتن . || فرازگرفتن چیزی را. (منتهی الارب ).
لقزلغتنامه دهخدالقز. [ ل َ ] (ع مص ) مشت بر سینه زدن یا هر جا که باشد. || لگدزدن . || به مشت بر سینه و بر گردن زدن درهر لگد زدن . (منتهی الارب ). بر قفا بزدن . (زوزنی ).
لقثلغتنامه دهخدالقث . [ ل َ ] (ع مص ) آمیختن . || به شتاب گرفتن . || فرازگرفتن چیزی را. (منتهی الارب ).
لقزلغتنامه دهخدالقز. [ ل َ ] (ع مص ) مشت بر سینه زدن یا هر جا که باشد. || لگدزدن . || به مشت بر سینه و بر گردن زدن درهر لگد زدن . (منتهی الارب ). بر قفا بزدن . (زوزنی ).
محزلغتنامه دهخدامحز. [ م َ ] (ع مص ) مشت زدن بر سینه ٔ کسی . مِحز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). |