لف ءلغتنامه دهخدالف ء. [ ل َف ْءْ ] (ع مص ) لفاء. بازکردن پوست آن را و برهنه نمودن و بازگشادن . || بازکردن باد ابر را از هوا. || بازکردن گوشت از استخوان . (منتهی الارب ). گوشت ا
تلفیعلغتنامه دهخداتلفیع. [ ت َ ] (ع مص ) فروگرفتن موی سپید سر را. || سر پوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): لفع رأسه ؛ اذا غطاه . (اقرب الموارد)
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم النهشلی . بوسایطی از علی (ع ) آرد که فرمود: رحم اﷲ عثمان لو ولیته لفعلت ما فعل فی المصاحف . (المصاحف ص 23).
اشیاءلغتنامه دهخدااشیاء. [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شی ٔ، بمعنی چیز، و کلمه ٔ اشیاء برحسب مذهب اخفش اَفْعِلاء است جمع بر غیر واحد خود مانند شعراء، زیرا فاعل بر فُعَلاء جمع نشود پس همزه
شیلغتنامه دهخداشی ٔ. [ ش َی ْءْ ] (ع اِ) چیز. ج ، اشیاء، اشیاوات ، اشاوات ، اشاوی (بفتح الواو و کسرها مثله اصله )، اشائی (علی افاعیل )، همزه به «یا» بدل شد پس سه «یا» جمع شدند
حبذالغتنامه دهخداحبذا. [ ح َب ْ ب َ ] (ع صوت ) بینی ! زهی ! نیکا! خوشا. (مهذب الاسماء). چه خوب است . چقدر محبوب است . و صاحب غیاث اللغة حبذا را، خوب است و بهتر است معنی کرده است