ذفرلغتنامه دهخداذفر. [ ذَ ف ِ ] (ع ص ) مرد گنده بَغَل . || تیز. تند. (در بوی ): مسک ذفر؛ مشک تیزبوی و له [ لأذخِر ] اصل مندفن و قضبان دقاق ذفرالریح . (ابن البیطار). ذفرالمَشم
مندفنلغتنامه دهخدامندفن . [ م ُ دَ ف ِ ] (ع ص ) پنهان گشته و پنهان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : له (لاذخر) اصل مندفن و قضبان دقاق . (ابن البیطار جزء اول
اصللغتنامه دهخدااصل . [ اَ ] (ع اِ)والد: فلان لا اصل له و لا لسان . ج ، اصول . کسایی گوید:اینکه گویند لا اصل له و لا فصل ، اصل بمعنی والد و فصل بمعنی ولد است ، یا اصل حسب است و