لعسلغتنامه دهخدالعس . [ ل َ ع َ ] (ع اِ) سرخی لب که به سیاهی زند. (منتهی الارب ). سیاه لبان که لب ایشان از غایت سرخی به سیاهی زند. (منتخب اللغات ). || سیاهی لب که نیکو نماید. (
guysدیکشنری انگلیسی به فارسیبچه ها، مرد، شخص، یارو، فرار، گریز، با طناب نگه داشتن، با تمثال نمایش دادن، استهزاء کردن، جیم شدن
لعسلغتنامه دهخدالعس . [ ل َ ع َ ] (ع اِ) سرخی لب که به سیاهی زند. (منتهی الارب ). سیاه لبان که لب ایشان از غایت سرخی به سیاهی زند. (منتخب اللغات ). || سیاهی لب که نیکو نماید. (