لعبت بازیلغتنامه دهخدالعبت بازی . [ ل ُ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل لعبت باز. خیمه شب بازی . عروسک بازی . بازیگری : چو در بازی شدند آن لعبتان باززمانه کرد لعبت بازی آغاز. نظامی .جهان ناگه
لعبت بازیفرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده۱. عروسک‌بازی؛ خیمه شب‌بازی: ◻︎ چو در بازی شدند آن لعبتان باز / زمانه کرد لعبت‌بازی آغاز (نظامی۲: ۱۳۶).۲. [مجاز] شعبده‌بازی؛ حقه‌بازی.
لعبتلغتنامه دهخدالعبت . [ ل ُ ب َ ] (ع اِ) صورت فارسی لعبة عربی . رجوع به لعبة در تمام معانی و شواهد شود.
لعبت بازلغتنامه دهخدالعبت باز. [ ل ُ ب َ ] (نف مرکب ) عروسک باز. بازیگر. عامل خیمه شب بازی . صاحب آنندراج گوید: مرادف شب باز عموماً و بعضی گویند به گیتی های (؟) که امردان را به شکل
شب بازیلغتنامه دهخداشب بازی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) بازی کردن در شب . || نمایش (تئاتر) است . در قسمی از شب بازی ، لعبت ها نشان می دادند برای بازی تئاتر و از قدیم در فارسی دو لفظ بود
بازیلغتنامه دهخدابازی . (اِ) هر کار که مایه ٔ سرگرمی باشد. رفتار کودکانه و غیر جدی برای سرگرمی . کار تفریحی . لَعب . (حاشیه ٔ برهان قاطع). لهو : سر شهریاران به رزم اندر است ترا
عروسک بازلغتنامه دهخداعروسک باز. [ ع َ س َ ] (نف مرکب ) عروسک بازنده . دختری که با عروسک بازی کند یعنی با لعبت بازی کند. (آنندراج ). رجوع به عروسک شود : عروسک باز با طفل خیالش هراسان
شاخچه بندیلغتنامه دهخداشاخچه بندی . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن درخت . (غیاث اللغات ). || کنایه از تهمت و بهتان . (برهان ). تهمت سازی . (غیاث ) : غنچه دهنان بیهده خندی ن