لعبت بازلغتنامه دهخدالعبت باز. [ ل ُ ب َ ] (نف مرکب ) عروسک باز. بازیگر. عامل خیمه شب بازی . صاحب آنندراج گوید: مرادف شب باز عموماً و بعضی گویند به گیتی های (؟) که امردان را به شکل
لعبت بازفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه خیمهشببازی کند؛ عروسکباز.۲. [مجاز] شعبدهباز؛ حقهباز.
لعبتلغتنامه دهخدالعبت . [ ل ُ ب َ ] (ع اِ) صورت فارسی لعبة عربی . رجوع به لعبة در تمام معانی و شواهد شود.
لعبت بازیلغتنامه دهخدالعبت بازی . [ ل ُ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل لعبت باز. خیمه شب بازی . عروسک بازی . بازیگری : چو در بازی شدند آن لعبتان باززمانه کرد لعبت بازی آغاز. نظامی .جهان ناگه
لعبت پرستلغتنامه دهخدالعبت پرست . [ ل ُب َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه لعبت پرستد : دگر ره چرخ لعبت باز دستی به بازی برد با لعبت پرستی .نظامی .
بازلغتنامه دهخداباز. (فعل امر) امر به بازی کردن ، یعنی بباز و بازی کن . (برهان ) (دِمزن ). صیغه ٔ امر از باختن و بازیدن . (غیاث ). امر به باختن . (رشیدی ). امر از بازیدن است .
بازلغتنامه دهخداباز. (ق ) تکرار و معاودت چنانکه گویند باز بگو یعنی مکرر بگو و باز چه میگوید یعنی دیگرچه میگوید. (برهان ). تکرار و معاودت کاری . (غیاث ). دیگر. (انجمن آرا) (آنند