لعاعةلغتنامه دهخدالعاعة. [ ل َع ْ عا ع َ ] (ع ص ) آنکه به تکلف الحان آرد با نادرستی و به غیر صواب و قیل من غیر صوت . (منتهی الارب ).
لعاعةلغتنامه دهخدالعاعة. [ل ُ ع َ ] (ع اِ) کاسنی . || ارزانی سال . || این جهان بدان جهت که زودتر رود و زایل شود. || یک آشام شراب . || گیاه سبک ستورچریده باشد یا نه . و فی الحدیث
لاعةلغتنامه دهخدالاعة. [ ع َ ] (اِخ ) عَدَن ُ لاعة، دهی است به یمن غیر عدن ابین . شهری است در کوه صَبر و عَدَن دهی است که به وی منسوب کنند. (منتهی الارب ). شهری است در جبل صبر ا
لاعةلغتنامه دهخدالاعة. [ ع َ ] (ع ص ) تأنیث لاع . زن عشقباز. || زن که قادر نکند مرد را بر خود. || زن تیزخاطر و چالاک . || اَتان لاعةالفؤاد الی جحشها؛ خر ماده ٔ عاشق زار بر بچه
تلعیلغتنامه دهخداتلعی . [ت َ ل َع ْ عی ] (ع مص از «ل ع ع ») لعاعة خوردن مرد و اصل آن تلعع است که مانند تظنی ابدال گردید. (از اقرب الموارد). || برچیدن گیاه لعاع و علف و گیاه سبک
لاعةلغتنامه دهخدالاعة. [ ع َ ] (اِخ ) عَدَن ُ لاعة، دهی است به یمن غیر عدن ابین . شهری است در کوه صَبر و عَدَن دهی است که به وی منسوب کنند. (منتهی الارب ). شهری است در جبل صبر ا
لاعةلغتنامه دهخدالاعة. [ ع َ ] (ع ص ) تأنیث لاع . زن عشقباز. || زن که قادر نکند مرد را بر خود. || زن تیزخاطر و چالاک . || اَتان لاعةالفؤاد الی جحشها؛ خر ماده ٔ عاشق زار بر بچه