لذيذدیکشنری عربی به فارسیلذيذ , با سليقه (درست شده) , خوش ذوق , باذوق , خوشمزه , باسليقه تهيه شده , خوش طعم , گوارا , مطبوع , باب دندان , دندان مز
لذیذدیکشنری فارسی به انگلیسیambrosial, delectable, delicate, delicious, flavorful, luscious, mouthwatering, sweet, tasty, toothsome
لظلغتنامه دهخدالظ. [ ل َظظ ] (ع مص ) لازم بودن چیزی را. || ستیهیدن . لظیظ. || راندن . (منتهی الارب ).