لطفکم مزیدلغتنامه دهخدالطفکم مزید. [ ل ُ ف ُک ُ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) مهر و محبت شما زیاد. لطف شما زیاد. و آن در مقام سپاسداری گفته شود.
مزیدلغتنامه دهخدامزید. [ م َ ] (ع اِمص ) افزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زیادتی و افزونی . (آنندراج ) (غیاث ) : لهم مایشاؤن فیها و لدینا مزید. (قرآن 35/50)؛ مر ایشان را
لؤلؤ شدنلغتنامه دهخدالؤلؤ شدن . [ ل ُءْ ل ُءْ ش ُدَ ] (مص مرکب ) به صورت لؤلؤ درآمدن : چون صدف امید میدارم که لؤلوئی شودقطره ای کز ابر لطفم در دهان افکنده ای .سعدی .
گردنامهلغتنامه دهخداگردنامه . [ گ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) دعائی است که بر اطراف کاغذپاره نویسند و نام غلام و کنیزکی که گریخته باشد در میان آن مرقوم سازند و در زیر سنگ نهند یا در خ
صیرفیلغتنامه دهخداصیرفی . [ ص َ رَ ] (اِخ ) (مولانا) مؤلف مجمعالخواص آرد: در همدان صرافی میکرد. شجاع وکمانگیر زبردست بود؛ ولی مغزش خالی از خبط نبود، زیرا دیوان امیر شاهی و قصاید
مشیمهلغتنامه دهخدامشیمه . [ م َ م َ / م َ م ِ ] (از ع ، اِ) آتون و مشیمه . (ناظم الاطباء). آتون . بچه دان . یاره . پرده ای که بر روی جنین است متصل به پوست تن او و بر روی آن پوستی