لغتنامه دهخدا
لصف . [ ل َ ص َ ] (ع اِ) کبر. کور . کبر است و به لغت مغربی اسم حرشف است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). رستنیی باشد که آن را کبر میگویند و آچار آن به غایت خوب میشود. (برهان ). اصف . و بعضی گویند لصف بیخ کبر است و در خرابه ها بیشتر میشود. (نزهةالقلوب ). ثمرالکبر. (تذکره ٔ انطاکی ). خیا