لشینلولغتنامه دهخدالشینلو. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برکشلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و پنجهزارگزی جنوب راه ارابه رو امامزاده به ارومیه
GADدیکشنری انگلیسی به فارسیGAD، سیخک، سیخ، دیلم، گوه، نیزه، سنان، شلاق سیخی، ترابخدا، جاد فرزند یعقوب و زلفه، با میله بستن، با میخ محکم کردن، هرزه گردی کردن
لشینلولغتنامه دهخدالشینلو. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برکشلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و پنجهزارگزی جنوب راه ارابه رو امامزاده به ارومیه
جزیریلغتنامه دهخداجزیری . [ ج َ ] (اِخ ) حسن . او راست : تنبیه الغلام لشیم الکرام . (از معجم المطبوعات ).
بی غوریلغتنامه دهخدابی غوری . [ غ َ / غ ُ ] (حامص مرکب ) بی دقتی . لاقیدی . بی عاری : رفت آن دوره ٔ منحوسه که کار من و تولشی و تنبلی و لاتی و بی غوری بود.روحانی (از فرهنگ عامیانه ٔ
تکرهةلغتنامه دهخداتکرهة.[ ت َ رِ هََ ] (ع مص ) دشمن گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). از ماده ٔ کره بدین وزن مصدری در غالب کتب لغت عرب مشاهده نشد و فقط در قطر المحیط
عماد کجیجلغتنامه دهخداعماد کجیج . [ ع ِ دِ ک ُ ] (اِخ ) (خواجه امام ...). از فقها و محدثان شیعه در اواسط قرن ششم هَ . ق . او راست : بشارةالمصطفی لشیعة المرتضی ، در ذکر اخبار و روایات