پال لیس رشللغتنامه دهخداپال لیس رشل .[ رُ ش ِ ] (اِخ ) بندر فرانسه واقع در کنار باب آنتیوش در پنج هزارگزی رُشل .
gasدیکشنری انگلیسی به فارسیگاز، بنزین، بخار، گاز معده، خود ستایی، گازدار کردن، با گاز خفه کردن، اتومبیل را بنزین زدن
مشاحلغتنامه دهخدامشاح . [ م ُ شاح ح ] (ع ص ) (از «ش ح ح ») مجادل . مناقش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و منه فی صفته علیه السلام لیس بفظ و لاغلیظ و لا صخاب و لا فحاش و لا عیاب
لامشاحة فی الاصطلاحلغتنامه دهخدالامشاحة فی الاصطلاح . [ م ُ شاح ْ ح َ ت َ فِل ْ اِ طِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) ای لانزاع فیه . مُشاحة، با کسی به چیزی بخیلی کردن است و در صفت پیغمبر اکرم آمده : لیس
پال لیس رشللغتنامه دهخداپال لیس رشل .[ رُ ش ِ ] (اِخ ) بندر فرانسه واقع در کنار باب آنتیوش در پنج هزارگزی رُشل .