لزجلغتنامه دهخدالزج . [ ل َ زَ ] (ع مص ) لَزِج گردیدن . دوسیدن . (منتهی الارب ). دوسیده شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). چسبیدن . چسبان شدن . (منتهی الارب ). || لغزان شدن . || آزم
لذجلغتنامه دهخدالذج . [ ل َ ] (ع مص ) فروخوردن آب را. || اندک اندک فروبردن آب را. || ستیهیدن پیش کسی در خواستن و سؤال . (منتهی الارب ).
لزجةلغتنامه دهخدالزجة. [ ل َ زِ ج َ] (ع ص ) تأنیث لزج : اخلاط لزجة . رطوبات لزجة. ارض ٌ لزجة؛ زمین خازه . (مهذب الاسماء). || لَزجَة. رجوع به لزجة شود.