لزلغتنامه دهخدالز. [ ل َزز ] (ع اِ) حلقه ٔ در. || (ص )کز لز از اتباع است یعنی سخت بخیل . (منتهی الارب ).
لزلغتنامه دهخدالز. [ ل َزز ] (ع مص ) لزَز. استوار بستن چیزی را. || سخت کردن . || چسبانیدن . (منتهی الارب ). برچسبانیدن . (منتخب اللغات ). || نیزه زدن . || لازم بودن چیزی را. |
لذادیکشنری عربی به فارسیچنين , اينقدر , اينطور , همچو , چنان , بقدري , انقدر , چندان , همينطور , همچنان , همينقدر , پس , بنابراين , از انرو , خيلي , باين زيادي , براي ان (منظور) , از ا
لذاذةلغتنامه دهخدالذاذة. [ ل َ ذَ ] (ع مص ) لذاذ. خوشمزه یافتن چیزی را. (منتهی الارب ). مزه یافتن . (منتهی الارب ) (زوزنی ): لذ هُوَ؛ مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب ).
لذاذلغتنامه دهخدالذاذ. [ ل َ ] (ع مص ) لذاذة. خوشمزه یافتن چیزی را. || مزه یافتن : لذّ هُوَ؛ مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب ). || خوش خوردن . (تاج المصادر).