لدلغتنامه دهخدالد. [ ل َدد ] (ع مص ) لدود.دارو در کرانه ٔ دهن کسی ریختن . (منتهی الارب ). دارو به یک سوی دهن فروگذاشتن . (تاج المصادر). || خصومت کردن با کسی . (منتهی الارب ).
لدلغتنامه دهخدالد. [ ل ُدد ] (اِخ ) دهی است به فلسطین . گویند که عیسی علیه السلام دجال را بر در آن ده خواهد کشت . (منتهی الارب ). شهری به فلسطین بناکرده ٔ سلیمان بن عبدالملک .
لُدّاًفرهنگ واژگان قرآنستیزه جویان - اهل دشمنی و خصومت (کلمه لدّ جمع الد است ، که از لدد به معناي خصومت مشتق شده است)
لدنلغتنامه دهخدالدن . [ ل َ دُ / ل َ دَ /ل َ دِ / ل ُ ن ُ / ل َ ن ِ ](ع حرف اضافه ، اِ) نزد. و آن ظرف زمان و مکان است . نزدیک . (ترجمان القرآن جرجانی ). صاحب منتهی الارب گوید:
لدودلغتنامه دهخدالدود. [ ل ُ ] (ع مص ) دارو در کرانه ٔ دهان کسی ریختن . (منتهی الارب ). لدّ. رجوع به لدّ شود.
لدهلغتنامه دهخدالده . [ ل ُدْ دَ ] (اِخ ) همان لُدّ حالیه است . شهر معروفی که در دشت شارون به مسافت سفر سه ساعت به جنوب شرقی یافا بر راه اورشلیم واقع بود که رومانیان مکرراً سوز