لخه دوزلغتنامه دهخدالخه دوز. [ ل َ خ َ / خ ِ ] (نف مرکب ) در تداول مردم خراسان ، وصله کننده ٔ کفش کهنه را گویند که به عربی منقل است . صاحب منتهی الارب گوید: مُنقل ؛ درپی کننده نعل
لخه دوزلغتنامه دهخدالخه دوز. [ ل َ خ َ / خ ِ ] (نف مرکب ) در تداول مردم خراسان ، وصله کننده ٔ کفش کهنه را گویند که به عربی منقل است . صاحب منتهی الارب گوید: مُنقل ؛ درپی کننده نعل
لکالغتنامه دهخدالکا. [ ل َ] (اِ) لخا. کفش . لالکا. پای افزار. لخه : کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی ساخته پایکها را ز لکا موزگکی . منوچهری .حب علی ز رضوان بر سر نهدت تاج
درپیلغتنامه دهخدادرپی . [ دَ ](اِ) درپه . درپین . دربه . دربی . پینه و پیوندی که برجامه دوزند. (برهان ). اگرچه اصل آن درپی بوده ، به فتح بای پارسی ، اکنون به کسر، با اعمی و موسی