لخمیلغتنامه دهخدالخمی . [ ل َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن الانجب . از مشاهیر فقهای مالکی و از بزرگان ادبا و شعراست . اصلاً از مردم بیت المقدس و پرورش یافته ٔ اسکندریه است و در مصر
لخمیلغتنامه دهخدالخمی . [ ل َ ] (اِخ ) ابوالحکم عبدالسلام بن عبدالرحمن . از مشاهیر دانشمندان اندلس و از مردم اشبیلیه وی را تفسیری است ناتمام و اثری شرح اسماء الحسنی نام . وفات 5
لخمیلغتنامه دهخدالخمی . [ ل َ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به لخم که قبیله ای است از یمن .- ملوک ِ لَخمی ؛ رجوع به ملوک لخم شود. همان مناذره یعنی ملوک حیره اند. نعمان سوم پادشاه حیره
goldدیکشنری انگلیسی به فارسیطلا، زر، پول، ثروت، سکه زر، رنگ زرد طلایی، اندود زرد، نخ زری، جامه زری، پول زر
استدلاللغتنامه دهخدااستدلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دلیل خواستن . (منتهی الارب ). دلیل جستن . گواهی خواستن . (غیاث ). || دلیل آوردن . (منتهی الارب ) (غیاث ). دلیل کردن . دلیل گرفتن .
برهانلغتنامه دهخدابرهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و ب
حجلغتنامه دهخداحج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (
ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پ
لخمیلغتنامه دهخدالخمی . [ ل َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن الانجب . از مشاهیر فقهای مالکی و از بزرگان ادبا و شعراست . اصلاً از مردم بیت المقدس و پرورش یافته ٔ اسکندریه است و در مصر