لخملغتنامه دهخدالخم . [ ل َ ] (اِخ ) ابن عدی بن الحارث بن مرة از کهلان . جدّی جاهلی است . مؤسس قبیله ٔ آل لخم یا لخمیون . پسران وی را امارت حیره و بازماندگان ایشان را که «آل ع
لخملغتنامه دهخدالخم . [ ل َ ] (ع مص ) بریدن . || طپانچه زدن . || لخم وجه فلان ؛ بسیار شد گوشت روی او و درشت و سطبر گردید. ابن درید گوید: هو فعل ممات . (منتهی الارب ).
لخملغتنامه دهخدالخم . [ ل ُ ] (ع اِ) ماهیی است دریایی و کوسج خوانند. (منتهی الارب ). کوسج . کوسه . (فارسی آن پیشواذ است ). جمل البحر. فیشوا. پیشواذ.ضرب من السمک خبیث له ذنب طوی
لخملغتنامه دهخدالخم .[ ل ُ ] (ص ) گوشت بی استخوان از گوسفند و جز آن . که استخوان و لسه ندارد. گوشت بی پی و کرکرانک و جز آن . لیک . وَذَرَه . گوشت بی استخوان و فضول و رگ و ریشه
لخمةلغتنامه دهخدالخمة. [ ل ُ خ َ م َ ] (ع ص ) لَخَمَة. مرد گران روح کندخاطر افسرده دل ناکس . (منتهی الارب ).
لخمیلغتنامه دهخدالخمی . [ ل َ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به لخم که قبیله ای است از یمن .- ملوک ِ لَخمی ؛ رجوع به ملوک لخم شود. همان مناذره یعنی ملوک حیره اند. نعمان سوم پادشاه حیره