لختهلغتنامه دهخدالخته . [ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص ، اِ) پاره . (برهان ) (اوبهی ). لخت . (آنندراج ) (برهان ) : یا زنده شبی از غم او آنکه درست است از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره . خسروانی (ازحاشیه ٔ فرهنگ اسدی ن
پلختهلغتنامه دهخداپلخته . [ پ َ ل ِ ت َ / ت ِ / پ ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخه ٔ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهندتا آب آن برود و آن را به اسپانیولی پ
لختهرگبستاکیthromboembolicواژههای مصوب فرهنگستان1. مربوط به رگبستاک لختهای 2. مبتلا به رگبستاک لختهای متـ . لختهرگبستی
لختهلغتنامه دهخدالخته . [ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص ، اِ) پاره . (برهان ) (اوبهی ). لخت . (آنندراج ) (برهان ) : یا زنده شبی از غم او آنکه درست است از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره . خسروانی (ازحاشیه ٔ فرهنگ اسدی ن
شرتی شلختهلغتنامه دهخداشرتی شلخته . [ ش ِ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بمعنی شرتی و صفت زنان (و ندرتاً مردان ) است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به شرتی شود.
شلختهلغتنامه دهخداشلخته . [ ش َ / ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) لگد بر نشستگاه و نرمگاه . شلخت . (از ناظم الاطباء). لگدی باشد که مردم در وقت بازی کردن با پشت پای یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه یکدیگر زنند و آنرا شلخت به حذف هاء نیز
شلختهلغتنامه دهخداشلخته . [ ش َ/ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص ) بی فکر. بی اندیشه . لاابالی . زنی که کارهای وی از روی نظم و ترتیب نباشد. زن ناکدبانو. (ناظم الاطباء). زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد. زن کاهل و لاابالی . (یادداشت م
لختهلغتنامه دهخدالخته . [ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص ، اِ) پاره . (برهان ) (اوبهی ). لخت . (آنندراج ) (برهان ) : یا زنده شبی از غم او آنکه درست است از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره . خسروانی (ازحاشیه ٔ فرهنگ اسدی ن
پلختهلغتنامه دهخداپلخته . [ پ َ ل ِ ت َ / ت ِ / پ ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخه ٔ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهندتا آب آن برود و آن را به اسپانیولی پ