لغتنامه دهخدا
لحم . [ ل َ ] (ع مص ) گوشت خورانیدن . (منتهی الارب ). گوشت دادن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || استوار کردن . || گوشت را از استخوان باز کردن و خوردن . || پیوند دادن نقره را و اصلاح کردن آن . (منتهی الارب ). پیوند آبگینه و چینی و جز آن کردن . || کشتن . (منتخب اللغات ). لحم الرجل