لحاقلغتنامه دهخدالحاق . [ ل َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی شمال خاوری خیاو و یکهزارگزی شوسه ٔ خیاو به اردبیل ، جلگه ، معتدل .
لحاقلغتنامه دهخدالحاق . [ ل َ ] (ع مص ) لحق . (منتهی الارب ). الحاق . ادراک . دررسیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر) (ترجمان القرآن جرجانی ). دریافتن . (منتخب اللغات ).
لهاقلغتنامه دهخدالهاق . [ ل َ ] (ع اِ) گاو نر سپید. (منتهی الارب ). گاو سپید. (منتخب اللغات ). گاو دشتی . (مهذب الاسماء). || (ص ) سپید. (منتخب اللغات ). سپید از هر چیزی . یقال :
لهاقلغتنامه دهخدالهاق . [ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ لَهَق و لَهِق . (منتهی الارب ). || ج ِ لهقة. (اقرب الموارد).
ادراکلغتنامه دهخداادراک . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن به . دررسیدن کسی را.لحق . لحاق . الحاق . لِقاء. وصول : و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت ... (کلیله و د
درکلغتنامه دهخدادرک . [ دَ رَ/ دَ ] (ع مص ، اِ) دررسیدن . (منتهی الارب ). لحاق و رسیدن به چیزی . (از اقرب الموارد و ذیل آن ) : لاتخاف دَرَکاً و لاتخشی . (قرآن 20 / 77)؛ بیم ندا
حاقبلغتنامه دهخداحاقب . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حقب . آنکه شکمش قبض کرده باشد. (منتهی الارب ). کسی که حبس کند غائط خود را. || آنکه تنگش گرفته باشد: لا صلاة لحاقن و لا حاقب ؛
الحاقلغتنامه دهخداالحاق . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ). رسیدن . (منتهی الارب ). پیوستن به آخر چیزی . (از آنن