لجوجانهدیکشنری فارسی به انگلیسیsplenetic, cussedly, doggedly, headstrong, obstinately, perversely, precipitate, stubborn, stubbornly, wrongheadedly
چادردرانیلغتنامه دهخداچادردرانی . [ دَ / دُ دِ ] (حامص مرکب ) ممانعت لجوجانه ٔ زن بانوی مهمان را از بازگشت بخانه ٔ خود.
خودسرانهفرهنگ مترادف و متضادخودکامانه، دیکتاتورمابانه، دیکتاتورمنشانه، گستاخانه، لجوجانه، مستبدانه ≠ دموکراتمنشانه
گستاخانهفرهنگ مترادف و متضادبیادبانه، بیباکانه، بیمحابا، تهورآمیز، جسورانه، دلیرانه، لجوجانه، متهورانه