لجنلغتنامه دهخدالجن . [ ل َ ] (ع مص ) لیسیدن به زبان . || برگ کوفته به آرد یا به جو آمیختن جهت علف ستور. (منتهی الارب ).
لژنلغتنامه دهخدالژن . [ ل َ ژَ ] (اِ) لژم . لجن که گل سیاه ته حوضها و لای بن تالابها باشد. (برهان ). گل تیره را گویند که در بن حوضها و کولابها و سیه آبها بهم رسد و آن را لجن نی
ثلوج ذائبةدیکشنری عربی به فارسیلجن , گل وشل , برفاب , برف ابکي , گل نرم , دوغاب , باچلپ وچلوپ شستن , با دوغاب پر کردن