لجمةلغتنامه دهخدالجمة. [ ل َ م َ ] (اِ) ظاهراً به معنی وحل و باتلاق است و یا به معنی لجم که گل و لای ته جوی و کولابها باشد: شکار در آن جایگه رفت و اسب ملکزاده را در آن جایگاه بر
لجمةلغتنامه دهخدالجمة. [ ل ُ م َ ] (ع اِ) کوه هموار گسترده برزمین . || کرانه ٔ رودبار. (منتهی الارب ).
لقمه چپگویش تهرانیلقمه چپ کردن، درشت، لقمهای که با کف دست برمیچینند (چپ= کف دست) چپکی زدن= با کف دست ضربه زدن
لجنةدیکشنری عربی به فارسیهيلت يا کميته , کميسيون , مجلس مشاوره , تشک , پالا ن , قطعه , قاب سقف , قاب عکس , نقاشي بروي تخته , نقوش حاشيه دارکتاب , اعضاي هيلت منصفه , فهرست هيلت ياعده اي
ذوالرأسلغتنامه دهخداذوالرأس . [ذُرْ رَءْس ْ ] (اِخ ) لقب جریربن عطیةبن الخطفی . و نام او حذیفةبن بدر است . قیل له ذلک ، لجمة کانت له .
الجاملغتنامه دهخداالجام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَجَم ، بمعنی زمینی که نه پست باشد و نه بلند. الارض لاغور و لانجد. (از اقرب الموارد). یاقوت در معجم البلدان آنرا جمع لجمة آورده است .
لگاملغتنامه دهخدالگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و