لهاشلغتنامه دهخدالهاش . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلاو بخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در چهل هزارگزی جنوب آمل . کوهستانی ، معتدل و مرطوب . دارای 65 تن سکنه . آب آن از چشمه . مح
لهاشلغتنامه دهخدالهاش . [ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی به شولاب آمل در مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 112 و 115).
پیوندینۀ لثهایgingival graftواژههای مصوب فرهنگستانپیوندینۀ تشکیلشده از بخشی از لثه یا کام یا دیگر بخشهای پوششی حفرۀ دهان
لهاشلغتنامه دهخدالهاش . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلاو بخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در چهل هزارگزی جنوب آمل . کوهستانی ، معتدل و مرطوب . دارای 65 تن سکنه . آب آن از چشمه . مح
لهاشلغتنامه دهخدالهاش . [ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی به شولاب آمل در مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 112 و 115).
چاقوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهوسیلهای کوچک برای بریدن و تراشیدن که دارای دسته و تیغۀ تیز است و گاهی تیغۀ آن تا میشود و لبهاش در دسته فرومیرود. چاقو انداختن: = چاقو زدن چاقو خوردن: (مصدر
جِرم زیرلثهایsubgingival calculusواژههای مصوب فرهنگستانجِرمی که بر روی دندان، پایینتر از لثه، بهسمت نوک ریشه، در داخل جیبک لثهای (gingival pocket) تشکیل میشود