لصفلغتنامه دهخدالصف . [ ل َ ] (ع مص ) سنگ بر هم نهادن در بنا. || پی بر تیر پیچیدن . (منتهی الارب ). || درخشیدن . (زوزنی ). درخشیدن چیزی . (منتهی الارب ).
لصفلغتنامه دهخدالصف . [ ل َ ص َ ] (اِخ ) حوضی است میان مغیثة و عقبة. (منتهی الارب ). یاقوت گوید: نام برکه ای است واقع در غربی طریق مکه میان مغیثة و عقبة به سه میلی صبیب ، غربی
لصفلغتنامه دهخدالصف . [ ل َ ص َ ] (ع اِ) کبر. کور . کبر است و به لغت مغربی اسم حرشف است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). رستنیی باشد که آن را کبر میگویند و آچار آن به غایت خوب میشود. (بر
getدیکشنری انگلیسی به فارسیگرفتن، زایش، تولد، رسیدن، زدن، بدست اوردن، فراهم کردن، کسب کردن، تهیه کردن، فهمیدن، حاصل کردن، تحصیل کردن، ربودن، تصرف کردن
تنخنخلغتنامه دهخداتنخنخ . [ ت َ ن َ ن ُ ] (ع مص ) فرو خفتن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تنخنخ البعیر؛ برک ثم مکن لثفناته من الارض . (اقرب المو